فقط جایی برای نوشتن.

ساخت وبلاگ

امکانات وب

چند ماهی میشه که روزهای زندگی ما حول این ساعت از بامداد تموم میشه. میم دیر وقت میاد خونه، تا شام بخوره دوش بگیره کمی اخبار نگاه کنه...میمچه هم که حتی بعضی شب ها تا بعد از طلوع آفتاب بیداره و توفیق اجباری برای بیداری بین الطلوعین منه فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 3 تاريخ : جمعه 8 تير 1403 ساعت: 15:35

هر ذهنیتی که راجع به یه خونه بهم ریخته، شلخته و کثیف داشته باشید الان تو خونه ما اتفاق افتاده... هر جور فکر میکنم سه چهار روز وقت لازم دارم تا اونطوری که دلم میخواد تمیز و مرتب بشه ولی واقعا توانش رو ندارم، میم؟؟ نمیدونم خدا به دلش بندازه کمکم کنه ولی بعیده...تنها لطفی که به خودم کردم بطری‌های آب رو پر کردم گذاشتم یخچال که صبح آب خنک داشته باشیم. اوه، ماشین لباسشویی خاموش کرد، خودمو بزنم به خواب که حال ندارم برم لباس پهن کنم... لباسا بو میگیرن که فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 3 تاريخ : جمعه 8 تير 1403 ساعت: 15:35

اینکه ذهن آدما رو نمیتونم بخونم برام ترسناکه، اینکه ممکنه تو فکرشون یه چیز باشه و تو ظاهر یه چیز... میم آدم توداریه، ولی یه وقتایی یه چیزایی میگه که خیلی میترسم. بارها در مقابل آدمای دیگه دیدم چطوری خوب باهاشون رفتار میکنه در حالیکه پشت سر دلش نمیخواد سر به تن طرف باشه.ولی من وقتی از کسی خوشم نمیاد هیچ جوره نمیتونم باهاش گرم بگیرم. وقتایی که از میم میترسم واقعا نمیدونم چه واکنشی نشون بدم، انگار که از دل یه جنتلمن خوشتیپ و مهربون یهو یه اژدها زشت و ترسناک میاد بیرون و غرش میکنه و دوباره برمیگرده سر جاش... . . فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 3 تاريخ : جمعه 8 تير 1403 ساعت: 15:35

من وقتی بخوام کسیو خونه‌م دعوت کنم، نمیگم یه روز بیایین پیش ما!میگم من فلان روز ناهار منتظرتونم/یا شام.وقتی بخوام به کسی سوغاتی/تعارفی چیزی بدم، نمیگم : رب انار بدم بهتون؟خودم تو یه بسته بندی مناسب آماده میکنم و میدم به طرف. کسی عصرونه یا سرزده بیاد خونه‌م و دلم بخواد/شرایطم جور باشه ناهار/شام نگهش دارم، ازش نمیپرسم ناهار/شام درست کنم؟خودم پا میشم غذا رو بار میذارم، شده که مهمونم شرایط موندن نداشته و غذا رو بسته بندی کردم ببره با خودش. بنظرم نمیاد پر توقعی باشه که در غیر اینصورت دلم نمیاد خونه کسی برم. نه اینکه ناراحت بشما... نه، ابدا ناراحت نمیشم ولی معذبم اینطوری خونه کسی برم. فکر میکنم مزاحمم یا پررویی کردم و خودمو مهمون کردم!!!حال اینکه ظاهرا خیلیا مثل من فکر نمیکنن. . . فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 9 تاريخ : شنبه 2 تير 1403 ساعت: 12:53

ریچل هالیس تو خودت باش دختر، فصل های آخرش... یه جایی میگه : فکر میکردم همه ی اتفاقات زندگی دلیلی دارن حتی اگه من متوجه نشم اون دلیل چی بوده ولی اشتباه میکردم، همه اتفاقات زندگی هدفی دارن که ممکنه من چندین سال بعد متوجهش بشم.راستش دو سه بار خوندمش تا متوجه بشم درست فهمیدم یا نه. ولی بنظرم عجیب درست میگه. امیدوارم دفعه بعدی که از ناراحتی، عصبانیت، افسردگی، یاس و ناامیدی داشتم به انفجار میرسیدم به موقع یادم بیاد. فقط جایی برای نوشتن....
ما را در سایت فقط جایی برای نوشتن. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fso1996o بازدید : 8 تاريخ : شنبه 2 تير 1403 ساعت: 12:53